اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

.: اميرمحمد تا این لحظه ، 1 سال و 2 ماه و 12 روز و 12 ساعت و 50 دقیقه و 19 ثانیه سن دارد :.

سلام امیرمحمدم.امروز فیلمای داداشی رو میدیدیم وقتی همسن تو بود چه کارا که نمی کرده.از چشمک زدن و فرت شدن بگیر تا تاب تاب عباسی و صدای پیشی و هاپو.باید باهات کار کنم!!!!!!!!دوست دارم تنبل باشی
29 دی 1392

هفته راه رفتن

امیرمحمد نازم.این هفته رو هفته راه رفتنت نام گذاری کردیم.خوشگل مامان همش راه میره از این سر خونه به اون سر.دمپایی سبزا رو بهت دادیم.خیلی خوشت اومده صد بار پات میکنم درمیاری و دوباره روز از نو الانم سر رسیدی و مشغول خراب کردن کامپیوتری.عشقمی.دوست دارم.
28 دی 1392

مهدی آقا

امیرحسین عزیزم سلام.گلم این چند روز همراه همیشگی مهدی آقا بودی و داداش خاله سمیه!!!از خونه خاله فاطی تا خونمون پیاده اومدی هرچند یه قسمکت مسیر رو بغل مهدی آقا بودی.همش با موبایلش بازی میکردی.دیشب خونه مامانی خوابیدی تا الانم نیومدی.یه کار بدتم اینه که هر خودکاری گیرت میاد میزنی سر و تهش رو جدا میکنی و همه جا رو رنگی. دوست دارم.
28 دی 1392

شکستن قندون

امیرمحمد جان دوباره خرابکاری .قند دون رو شکستی خونه مامانی.گلدان گل نرگس رو انداختی و البته ظرف میوه و شیرینی رو هم قبلا ناک اوت کردی.این چند روز نطقت باز شده و همش کتاب میخونی.خیلی دوست دارم.بوس
25 دی 1392

کیک نارگیل

امیرحسین نازم سلام مامانی چند روزه خیلی عصبی هستی.چنان تو پهلوها و پشتم کوبوندی که مامانی دلش برام سوخت.البته بعدش پشیمون شدی فعلا که کمر دردم.الان خونه بابابزرگی و با مهدی آقا و خاله سمیه بازی میکنی.برات ماکارونی درست کردم که دوست داری البته اگه بیای.دیشبم برات کیک نارگیل درست کردم که گفتی:بدمزه است با این حال صبح قبل بیدار شدنم سه چهارمش رو نوش جان کردی.امروزم مهد نرفتی.خیلی دوست دارم بوس
25 دی 1392

پسر مستقل من

امیرمحمد جون سلام.عشقم تو راه رفتن خیلی محتاطی.مبادا زمین بخوری.کتاب میخونی.قرآن رو بوس میکنی.نمیذاری نماز بخونم و مهر رو بر میداری.خودت نماز میخونی میری سجده.خودت باید با قاشق غذا بخوری.بدون سالاد فصل غذا خوردنت نمیاد.کلا پسر مستقلی هستی.تخم مرغ خوردنت خیلی جالبه.آب پگزشو درسته میگیری دستت و میخوریش.خیلی دوست دارم.بوس
23 دی 1392

عمل لوزه

امیرحسین نازم سلام مامانی.این دوره سفکسیمت تموم شد و دیروز دوبار رادیوگرافی رفتیم و عکس برداشتیم.آخرش دکتر گفت آمادگی عمل دارین!!!!با تعجب گفتم عمل چی؟گفت لوزه.باباتم اومد داخل و از اونجا به بعد بود که خودتو تو بغلم انداختی و زار زدی که من عمل نمیکنم البته خودمم اصلا راضی نبودم چون گفت تو خواب خرخر نمی کنی و سینوس نداری به صلاحته عمل کنی اما بابا گفت :اگه تو باهام نبودی و خودم برده بودمش مستقیم بستریش میکردم و عمل.نمی دونم تصمیم سختیه.فعلا که بی خیالش شدیم.امروز بی نهایت مراقب بودی سرما نخوری و خودتم شالگردنت رو برداشتی.خیلی دوست دارم.بوس
23 دی 1392

اولین راه رفتن امیرمحمد جان

آخیش بالاخره راه افتادی.امیرمحمد نازم دقیقا شب تولد14 ماهگیت راه افتادی.حالا چنان با طمانینه قدم برمیداری که نگو.خیلی ناز داری.البته کماکان چهاردست و پا رو ترجیح میدی.به امید روزی که بلندترین و درست ترین قدماتو تو زندگیت برداری.اگه من نبودم یادم باش.مواظب باش زمین نخوری و اگه زمین خوردی یه یا علی بگو و خودتو جمع کم مامانی باشه.خیلی دوست دارم.
17 دی 1392